بازی و نقش آن در رشد شخصیت کودکان
بازی جزئی تفکیکناپدیر از زندگی کودکان است. کودکان بیش از هر امر دیگر وقت خود را به بازی اختصاص میدهند . البته بازی مختص کودکان نیست، بلکه بازی در تمام طول زندگی انسان مشاهده میشود منتهی نوع بازی و مدت زمانی که افراد در سنین مختلف به آن اختصاص میدهند، متفاوت است .
با اینکه بازی بهعنوان بخش پذیرفتهشدهای از زندگی کودک، از اهمیت ویژهای برخوردار است، اغلب مردم کمتر به نقش آن توجه میکنند. مردم غالباً به بازی بهعنوان عامل وقتگذرانی نگاه میکنند و این نگرش در مورد کودکانی که مشغول تحصیل هستند، بهوضوح قابلمشاهده است. اغلب شنیدهایم که والدین این گروه از کودکان آنان را از بازی منع میکنند و این جملة معروف را که «برو درسهایت را بخوان، بازی بس است» بهکار میبرند. والدین کمتر به این نکته توجه دارند که کم بازی کردن، کودک را از بسیاری موفقیتهای یادگیری محروم میکند. زیرا بازی مؤثرترین و پرمعنیترین راه یادگیری برای کودک است و جبران آن از طریق دیگر امکانپذیر نیست .
با توجه با اهمیت بازی در رشد کودک ما در این مقاله به بحث و تفسیر بازی در فرآیند رشد کودک خواهیم پرداخت .
اهمیت و ضرورت بازی برای کودکان :
مهمترین مشغولیت کودک در زندگی بازی است. کودک در جریان بازی و در یک زمان پرورش فکری، عاطفی جسمی و اجتماعی مییابد و آنچه او از طریق بازی بهدست میآورد بهطور مثبت کسب میکند، زیرا اساس آن تجربه است. این تجربهای است که از طریق عضلات و حواسّ خود کودک، بهدست آمده است. بازی یکی از مهمترین موضوعات تربیتی است که بسیار مورد توجه روانشناسان و علمای تعلیموتربیت قرار گرفته است. با آنکه از زمان "میشل متنی" فیلسوف و مربی بزرگ فرانسه در دورة رنسانس مورد توجه خاص قرار گرفته است، ولی در هیچ عصری به اندازة زمان ما بازی مورد مطالعه و تحقیق دقیق روانشناسان واقع نشده است. تحیقات جدید نشان داده است که بازی تأثیر بسیاری در رشد بدنی و ذهنی کودکان دارد. بدن تنها وسیلهای است که کودک بهوسیلة آن میتواند جهان خارج را توسط حواس مختلف ادراک کند .
بازی وسیلة طبیعی کودک برای بیان و اظهار «خود» است. آلفرد آدلر، روانشناس معروف، میگوید که «هرگز نباید به بازیها بهعنوان روشی برای وقتکشی نگاه کرد». کاینست اظهار میدارد که بازی کردن برای کودک مساوی است با صحبت کردن برای یک بزرگسال. بازی و اسباببازی، کلمات کودکان هستند». اریکسون میگوید:«بازی عملکرد خود است. کوششی برای هماهنگ کردن فرآیندهای جسمی و اجتماعی با خویشتن .»
بازی، روش طبیعی شرکت کودکان در فعالیتهایی است که سرانجام سبب کسب مهارت و ورزیدگی برای مقابله با مشکلات زندگی میشود کودکان از طریق بازی احساسات، ناکامیها و اضطرابهای خود را بیان میدارند. همة کودکان فارغ از رنگ پوست و مو یا تعلق به نژاد و قوم خاص در هر کجای دنیا که باشند، بازی میکنند. فعالیت بازی در واقع تلاش کودک برای کنار آمدن با محیط است که از این طریق او خود را مییابد و دنیا را درک میکند .
پیاژه به این نکته اشاره میکند: «بازی اساساً یکی ساختن واقعیت با خود است. اگر بتوانیم بازی کودک را درک کنیم مسلماً قادر خواهیم بود که افکار و عواطف آنها را بشناسیم. بازی وسیلة خوبی برای درمانگر است برای درک بیشتر دنیای کودک ».
بهخاطر اهمیت بازی در زندگی انسانها، بهویژه کودکان، روانشناسان از دیرباز آن را مورد توجه قرار دادهاند، ولی به سبب ماهیت پیچیدهای که دارد هنوز کاملاً شناخته نشده است و در مورد تعریف آن بین روانشناسان اختلافنظر وجود دارد. لذا هر یک از آنان بازی را از جنبههای مختلف آن مورد توجه قرار داده و ملاکهای متفاوتی را برای تعریف بازی بهکار بردهاند .
درمورد اهمیت بازی بهطور خلاصه میتوان گفت که از راه بازی میتوان ضوابط و مقرراتی به کودک آموخت و ناسازگاریهای او را میتوان اصلاح کرد. نابسامانیهای او را سروسامان داده و به راه عقل و اندیشه و پذیرش انضباط انداخت .
تعریف بازی:
همة محققان علوم تربیتی بر این عقیده هستند که تعریف قطعی و دقیقی برای بازی وجود ندارد. شاید یکی از دلایل آن این باشد که همیشه بازی با کار آمیخته است و آنچه را ما کار میدانیم احتمالاً با طرز تلقی دیگر "بازی" نامیده میشود و بر عکس دانشمندان مسائل تربیتی ملاکهای متفاوتی را برای تعریف بازی ارائه کردهاند. یکی از ملاکها این است که بازی را فعالیتی، بیهدف بدانید یعنی فعالیتی که هیچ نوع نفعی برای فرد ندارد و هدف آن در خود آن است. به دنبال این نظر «کارل گروس» دانشمندی که در زمینة روانشناسی کودک در مورد بازی بررسیهای جالبی دارد و برای اولینبار به جنبة کنش بازی در بین سایر فعالیتها توجه کرده، معتقد است که بازی یک نوع کنش تمرینی مقدماتی و کمککننده است برای فعالیتهایی که فرد در آینده میخواهد انجام دهد.
«کارل بوملر» اصل لذّت را بهعنوان ملاک تعریف بازی قبول دارد. اصل لذّت را در برابر اصل واقعیت قرار میدهد. بدین معنی که کودک در ابتدای مسیر تحول خود از اصل لذّت پیروی میکند و بعدها از اصل واقعیت تبیعیت میکند، بدون آنکه اصل لذّت کاملاً از بین برود. پیاژه، روانشناس سوئیسی، بازی را تحت عنوان یکی ساختن واقعیت با خود تعریف میکند و برای شناخت بازی آن را با کار مقایسه کرده و برای تمیز این دو نوع فعالیت انسانی 5 ضابطه برشمرده است:
- بازی فعالیتی است که هدفش در خود آن نهفته است، در حالی که هدف کار در خارج آن قرار دارد.
- بازی فعالیتی است که انجام آن موجب خشنودی و خوشحالی بازیکننده میگردد، در حالی که کار ضرورتاً خوشایند نیست.
- بازی فعالیتی است که فرد آن را اختیار میکند، در حالی که کار خاصیتی اجباری و الزامی دارد.
- بازی از قید سازمان آزاد و رهاست، در حالی که کار معمولاً با سازماندهی همراه است.
- بازی از کشمکش و پرخاش دور است، در حالی که ماهیت کار گرایش آشکاری بهسوی کشمکش و پرخاش است.
البته شاید در مورد بازیهای آموزشی و انفرادی کودکان، بتوان پنج معیار ذکر شده پیاژه را صادق دانست، ولی در پارهای از بازیها مانند بازیهای تقلیدی و نمایشی، نگرانیها و اضطرابهای کودکان بهروشنی قابل مشاهده است.
اگر ورزش را با پنج معیار بسنجیم به این حقیقت میرسیم که انواع ورزشها دارای خصوصیات و صفات مشترکی هستند. اکثر ورزشها نوعی سازمان را ایجاب میکنند و اطفال در ورزش مجبورند از قواعد و مقررات خاصی پیروی نمایند و نمیتوان آن را جز بازی به معنی وسیع کلمه شامل انواع ورزشها، مشغولیتها و تفریحات است و به معنی دقیق شامل فعالیتهایی است که عاری از هدف خارجی بوده؛ اختیاری، دلپذیر و فاقد سازمان میباشد. بنابراین میتوان گفت "گرگم به هوا، قایم با شک و عروسکبازی، ساختمانسازی و ... بازی به معنی واقعی است.
وحید رواندوست، استادیار سابق دانشگاه شهید بهشتی، در تعریف بازی میگوید: «بازی عبارت از هر نوعی فعالیتی است که برای تفریح و خوشی و بدون توجه به نتیجة نهایی صورت میگیرد. انسان بهطور داوطلبانه وارد این فعالیت میشود و هیچ نیروی خارجی یا اجباری در آن دخیل نیست».
با توجه به تعاریف و نظرات گوناگون در مورد بازی، تعریف بازی اینطور در ذهن من شکل گرفت که: "بازی به مجموعه فعالیتهای ذهنی و عملی گفته میشود که کودک برای ارتباط با دنیای خارج از روی میل و اختیار انجام میدهد."
نقش بازی در رشد شخصیت کودکان:
- رشد هوشی:
یکی از فرضیههای روانشناسی این است که بازی رشد هوشی را تسریع میکند. در تأیید این فرضیه نتایح پژوهشها نشان میدهد کودکانی که فاقد هرگونه اسباببازی هستند و یا امکانات اندکی برای بازی دارند، به لحاظ شناختی از همسالان خود عقبتر هستند. علاوه بر این، فرزندان خانوادههای کمدرآمد نسبت به کودکان طبقة متوسط کمتر در بازیهایی که به شکل «نقش بازی کردن» انجام میشود شرکت میکنند. بنابراین بعضی از روانشناسان معتقدند یکی از دلایلی که کودکان طبقة کمدرآمد پس از ورود به مدرسه با مشکلات یادگیری روبهرو میشوند، این است که کمتر بازی میکنند، بازیهای آنان چندان پیچیده نیست و نسبت به بازیهای کودکان طبقة متوسط از تنوّع کمتری برخوردار است. اگر بپذیریم که بازی برای رشد هوشی اهمیت دارد، در این صورت آشنا کردن کودکان با بازی یکی از عواملی است که رشد شناختی را تسهیل میکند.
«فیلیپس لون استیامن» که یکی از مبلغان مزایای بازی است، برنامههایی ترتیب داد تا کودکان خانوادههای کمدرآمد به اسباببازی دسترسی پیدا کنند. به مادران نیز آموخته شد که چطور با فرزندانشان و اسباببازی آنها بازی کنند. در این برنامه اسباببازی وسیلهایست برای تحریک کلامی و روابط محبتآمیز رشد شناختی را تسهیل میکند. شاید نتایج مؤفقیتآمیز این برنامه بیشتر ناشی از این جنبه باشد تا صرف وجود اسباببازیها.
بهطور کلّی، کودکان پیشدبستانی بیشتر از راه حواس و یا بهتر بگوییم توسط ارگانیسم (خود) یاد میگیرند تا از تفکر منطقی. هر چند حواس مبنای فیزیولوژیک دارند، اما بازی بهترین مربی کودکان بهشمار میرود. بعلاوه، بازی مهارتهای کودکان را در نگاه کردن، انطباق چشم و دست، شناختن اشیاء، درک فاصلهها - فهمیدن مفاهیم مربوط به خود، بوها و مزهها و مانند آن را افزایش میدهد. تمامی این فعالیتها میباید ضمن بازی بهگونهای غیرمستقیم آموخته شوند.
عملکرد کودکان از طریق اعمال روانی - حرکتی برای رشد و تکامل ذهنی آنان امری حیاتی است. کودک یک گیرندة طبیعی جستجوگر و کاشف و یک پردازشکنندة اطلاعات است. اما باید امکاناتی برایش فراهم شود تا بتواند به اعمال یادگیری بپردازد. با اشیاء تعامل کند و حواس خود را ورزش دهد تا بتواند بر اساس تواناییهای بالقوه و قابلیتهای خود برای سازمان دادن به تجاربش، دنیای خارج را در ذهن خود بسازد. بنابراین، هرچه کودک یادگیرنده فعالتر باشد بیشتر یاد میگیرد و هر اندازه بیشتر یاد بگیرد، هوش او بیشتر رشد میکند و هر اندازه که هوش او بیشتر رشد کند، بیشتر یاد خواهد گرفت. بازی واسطة یادگیری است. کودک در هنگام بازی، آزادانه آزمایش میکند و بر اساس نتایج آزمایش خود تجربه کسب میکند و از طریق بازی تجربیات خود را درونی میکند. برای مثال، کنجکاوی دربارة آهنربا در پنج سالگی نگرش علمی را برای سالهای بعد میپروراند.
کودک از طریق بازی به 3 نوع یادگیری اساسی دست مییابد:
1. یادیگری دربارة خود به انضمام رشد خودپندارة مثبت و احساس شایستگی.
2. یادگری دربارة دیگران و جهان پیرامون و توانایی توسعة آگاهی خود نسبت به دیگران.
3. یادگیری حلّ مسائل: کودک نیاز دارد اظهار نظر کند و کاوش نماید.
برای مثال، هر کودکی نیاز دارد که از چگونگی کار آنها آگاهی یابد و زمانی که به کمک نیاز دارد، میتواند از دیگران کمک بگیرد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که دو عامل استعداد (فرصت و امکان یادگیری) و راهنمایی درست برای خوب یاد گرفتن ضرورت دارد؛ در بازی کودک فرصت پیدا میکند تا نیروهای بالقوه خود را به نیروهای بالفعل تبدیل کند و تحت راهنماییهای مناسب بر یادگیری خود بیافزاید.
بازیهای ذهنی مثل شطرنجبازی، حلّ جدولها و یا مسائل سادة حساب که باعث رشد هوش، استدلال و شخصیت اطفال میگردند. در بازیهای ذهنی کودک مجبور به فکر کردن، استدلال کردن و حلّ کردن مسائل هستند.
بهطور کلّی می توان گفت که نخستین پیروزی بزرگ انسان در یادگیری، کسب مهارت در بهکار بردن حواس میباشد و کودک در بازی از طریق لمس کردن، دست مالیدن، بهکار انداختن حواس بخصوص بساوائی، چشایی و بویایی حواسش را رشد و توسعه میدهد.
کودک از طریق بازی در واقع میتواند خود را بشناسد که نقاط ضعف و قوت او چیست؟ آیا فرمانده است یا فرمانبر؟ تابع است یا متبوع؟ آرام است یا شلوغ؟ حالت تهاجم دارد یا تسلیم؟ همچنین، بسیاری از صفات و خصوصیات کودک مثل شجاعت یا ترس یا مهر و خشم و ابتکار از طریق بازی است که کشف میشوند.
- رشد اجتماعی:
بازی در رشد اجتماعی کودکان تأثیر چشمگیری دارد. کودکان اغلب برای اوّلینبار از راه بازی گروهی به ارزش کوذکان دیگر که بدون آنان بازی مقدور نیست پی میبرند. آنان یاد میگیرند که چگونه از طریق بازی یکدیگر را قبول داشته باشند. دربارة قوانین بازی توافق کنند و گروهی به بازی بپردازند. مفهوم همکاری، پیروزی بر گروه رقیب، شکست، همچشمی و برتریطلبی اغلب در بازیهای جمعی و گروهی به رشد لازم میرسد. از طرف دیگر، کودک در ضمن بازی با رفتار بزرگسالان و نقشی که خود او در آینده باید ایفا کند آشنا میشود و قدرت جسمانی-کلامی، ذهنی و استعداد خود در برقراری ارتباط با دیگران را گسترش میدهد.
از بعد رشد اجتماعی، تعامل در بازی با دیگر کودکان، کودکک را قادر میسازد تا تصورش را از خود و دیگران بهصورت عام رشد دهد. کودکی که بازی میکند نقش خود را بهطور مرتب تغییر میدهد و مجبور میشود چشمانداز خود را نیز تغییر دهد. در بازیهای گروهی که در این مقررات و قواعد است بازیکن باید نقش دیگر بازیکنان را بداند - همانطور که نقش خود را میداند - همچنین باید توانایی بر عهده گرفتن نقش دیگران را در خود رشد و توسعه دهد. کودک شروع به ارزیابی تواناییهای خود در مقابل دیگرن میکند و هویت یا تصور از خود را بهبود میبخشد. بچههایی که بازی میکنند بیش از هویت خود یاد میگیرند. آنها از طریق بازی کردن نقشهای مختلف بزرگسالان، مقررات اجتماعی و معیارهایی را که رفتار بازیگر را تنظیم میکند، میآموزند.
در بازیهایی که دارای مقررات و قواعدی هستند، بازیگر باید یاد بگیرد که به قواعد بازی، حتّی زمانی که انگیزههای آنی او را بهسوی یک رفتار کاملاً متفاوت سوق میدهد، تسلیم شود.
کودک در بازی یاد میگیرد که چگونه در بین جمع زندگی کند. چه ضوابطی را برای زندگی در نظر داشته باشد. در درگیریها، در معرکة زندگی چه موضعی و چه راه و روشی را در پیش گیرد. بازیها افراد را به مقررات و ضوابط زندگی آشنا میکنند، روح سازگاری را در افراد پدید میآورند، فنون زندگی جمعی را عملاً به طفل یاد میدهند. کودک در سایة بازی درمییابد که همیشه نمیتواند از طریق اعمال خشم به پیش برود. در همهجا نمیتواند عصبانی شود و نظرات خود را اعمال نماید. همهگاه نمیتواند دیگران را وادار به تسلیم خواستههای خود کند، بلکه در مواردی که لازم است تسلیم خواستههای دیگران باشد بخصوص که آن خواستهها بهحق باشند.
بازی به کودکان میآموزد که زندگی یک داد و ستد است. در ازای دریافت خدمتی باید خدمتی برای دیگران انجام داد. اگر چیزی از کسی میگیریم باید چیزی هم متقابلاً به او بدهیم وگرنه اجتماع وجود ما را تحمل نخواهد کرد و بالاخره بازی افراد را وامیدارد که تن به پذیرش و صلح دهند و دریابند که همهگاه نمیتواند از راه جبر و فشار سلطه خود را بر دیگران اعمال کرد.
- رشد اخلاقی:
بازی یکی از مهمترین عواملی است که در تربیت اخلاقی کودک نقش مهمی ایفا میکند. کودک هنگام بازی درمییابد که اگر بخواهد فرد قابل قبول به حساب آید، باید درستکار، راستگو، عادل و ... باشد. کودک هنگام بازی پی میبرد که خوب یا بد بودن یک عمل چگونه است و دیگران چگونه با او برخورد میکنند. برای مثال، در بازی دزد و پلیس کودک متوجه میشود کسی که دزد است عمل بدی انجام داده که منجر به تعقیب او بهوسیلة پلیس شده است و درنهایت با دستگیر شدن و پذیرش تنبیه به زشتی و غیراخلاقی بودن دزدی صحه گذاشته و بر عدالت اجتماعی احترام میگذارد و در عین حال صفات و خصایلی که کودک در تعاملات روزمره با همسالان و بزرگسالان کسب میکند، در بازی تکامل مییابد. از طریق بازی میتوان نقایص فردی، اخلاقی و شخصیتی او را اصلاح کرد و فکر و اندیشة او را رشد داد. کودکی که ترسو و بزدل است از طریق بازی میتواند شجاع و باشهامت باز آید. مثلاً بازی قایم با شک آن هم در شب خود میتواند ترس او را از تاریکی تعدیل کند و یا از بین ببرد، زیرا طفل ناگزیر است به گوشهای بخزد، در تاریکی قرار و آرام گیرد. در ضمنِ بازی میتوان کودک بدخوه را از این حالت بدخواهی بهدرآورد. حسّ برابری، تعاون، نوعدوستی و برادری را به او یاد داد.
- رشد حسّی:
فعالیتهای اطفال در بازی باعث تقویت عضلات اعصاب و قلب آنها میشود. اطفال به بازی مبادرت میورزند زیرا که آنها از لحاظ بدنی سالمند. به عبارتی دیگر، فعالیت کودکان در بازی نشانة سلامت آنهاست و به حدّی این موضوع طبیعی است که چنانچه کودکی بازی نکند، ما به این فکر میافتیم که باید اتفاق ناگواری رخ داده باشد. اگر کودکان را از بازی کردن محروم سازیم، به احتمال قوی از آنها خوشی را دور ساخته و بالطبع رشد آنها را مختل نمودهایم. رشد ذهنی تا اندازهای به رشد جسمی بستگی دارد.
بهطور خلاصه، بازی بهترین فرصت را برای پرورش بدن، ذهن، شخصیت و منش آدمی فراهم میآورد.