سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جملات زیبا

زلال باش،فرقی نمی کند گودال کوچک آبی باشی یا دریایی بزرگ 

 

همه برایم دست تکان دادند ؛         اما کم بودند دستانی که تکانم دادند؛               دست و دوست بسیارند ،           اما "دست دوست" اندک.

بگذار عشق خاصیت توباشد، نه رابطه خاص توبا کسی

تقدیرتقویم انسانهای عادیست و تغییر تدبیر انسانهای عالی

فریادم را همه می شنوند. ای کسی که همرهی با من، سکوتم را بشنو

همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زمین جبران کن

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغ اش کردیم   . . . 

دیــر بـــاریدى بـــاران...
دیـــر
..!
من مدتـــ هاستــ در حجــم نبــودن کسى خشکیـــده ام ....!

می‌خواستم بمانم ، رفتم
می‌خواستم بروم ، ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم

نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم
اما
ایـــــــــــــن روزها

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم
.!!!

دلم برای سکون و سکوت ،     دلم برای بودن های بی دلیل ،          ماندن های بی حساب ،              رفتن های ناگزیر تنگ میشود   دلم گاهی برای خودم ، گاهی برای تو تنگ میشود ...
دلم برای آن مرغک آزاد شده از قفس هم تنگ میشود ،
اما ؛
امــشب دلــم فــقط بــرای تــو تــنگ مــیشود.

ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست.

اگر گناه وزن داشت؛ هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.



[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 12:20 عصر ] [ اسماعیلی ]

جملات دکتر شریعتی

 شگفتا 

وقتی که بود نمیدیدم وقتی میخواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد ومی خواند و می نالد ,تشنه ی آتش باشی نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخارشد و به هوارفت و آتش کویر را تافت ودرخود گداخت واز زمین آتش روئید و از آسمان آتش بارید تو تشنه ی آب گردی نه تشنه آتش و بعد : عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت

توتم پرستی

 بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلم به صلیبم کشند،به چهار میخم کوبند , تا او که استوانه ی ماتم بوده است، صلیب مرگم شود , شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد , تا خدا ببیند که به نامجویی،بر قلمم بالا نرفته ام , تا خلق بداند که به کامجویی ، بر سفره ی گوشت حرام توتمم ننشسته ام.تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را فرعونیان نمی توانند از من گرفت , ودیعه ی عشق را قارونیان نمی توانند از من خریدو یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود … هرکسی را، هر قبیله ای را توتمی است , توتم من، توتم قبیله ی من قلم است. قلم زبان خداست. قلم امانت آدم است , قلم ودیعه ی عشق است , هر کسی را توتمی است و قلم، توتم من است و قلم، توتم ماست

شک

خدایا : آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز تا همه یقین هائی را که در من نقش کرده اند , بسوزد ! و آنگاه از پس توده این خاکستر , لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی , شسته از هر غبار طلوع کند

 وجودم

وجودم تنها یک حرف است
و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف؛

امّا بر سه گونه:
سخن گفتن،
معلّمی کردن،
و نوشتن.
 



[ دوشنبه 91/11/23 ] [ 5:8 عصر ] [ اسماعیلی ]